دقت کرده ای فاصله بینمان چه زیباست؟
فاصله بینمان را فرش کرده اند!
فرشی از آسفالت…
برایت زیبا نیست؟
بهتر است را عوض کنی!
می گویند بد است ، عینک را میگویم
همان که پنهان می کند اشک های شبانه و غم های همیشگی چشمت را
با سلا م
دوستان این وبلاگ صرفا به خاطر و به یاد اون کسی زده و ساخته شده که یه روزی منو دوس داشت و باهام خوش بود ولی الان جدا از من بهتر زندگی خودشو سر میکنه دوستان به این دلیل خواستم وبلاگو بزنم اسم عشقمو تو ادرسش زدم که همواره به یادش باشم
ببخشید از این پست تلخ
دقت کرده ای فاصله بینمان چه زیباست؟
فاصله بینمان را فرش کرده اند!
فرشی از آسفالت…
برایت زیبا نیست؟
بهتر است را عوض کنی!
می گویند بد است ، عینک را میگویم
همان که پنهان می کند اشک های شبانه و غم های همیشگی چشمت را
سرد است دست من تو مرا جا گذاشتی
در پیچ یک سوال یک اما گذاشتی
نادیده کرده ای تو همه اشکهای من
دستم به دست اخر دنیا گذاشتی
قلبت کجا دوید غریبی برای من
سوگند خورده عهد زیر پا گذاشتی
حتی نفس بدون تو معنای مردن است
من را میان غایله تنها گذاشتی
تنگ است این دلم به خدا بی تو بی کسم
عکسی به یادگار به اینجا گذاشتی
من غرق بی کسی؛سهم تو ؛ خاطرات سبز
من را نشان خانه ی شبها گذاشتی
باور نمی کنم که تو از خود دگر شدی
مهر سکوت و بهت به لبها گذاشتی
آدمها می آیند
زندگی می کنند
می میرند و میروند..
اما فاجعه ی زندگی تو
آن هنگام آغاز می شود که
آدمی میرود اما نمی میرد!
می ماند
ونبودش دربودن تو
چنان ته نشین می شود
که تو میمیری
درحالی که زنده ای…
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری ,
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی ..
چون زمانی که از دستش بدی ,
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید …
هوا داره به سمتی میره که هر چقدم خودتو سرگرم کنی، باز هم دستات بهت یادواری میکنن که:… گرمای دستای یه نفر دیگه رو کم دارن!
تو را ...
به جای همه کسانی که نشناخته ام ...
دوست می دارم ...
تو را به خاطر عطر نان گرم ...
برای برفی که آب می شود ...
دوست می دارم ...
تو را برای دوست داشتن ...
دوست می دارم ...
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت ...
لبخندی که محو شد و هیچ گاه نشکفت ...
دوست می دارم ...
تو را به خاطر خاطره ها ...
دوست می دارم ...
خاطره ها قشنگن …
مخصوصاً اون آهنگ های که اون لحظه باهات همران
اون روزها با همون آهنگ ها خوشحال و خندون، همه جا رو زیر پا میذاشتیم.
اما حالا همون آهنگ ها منو ساکن کردن …!!
یه جا …
یه گوشه …
دقت می کنم به ثانیه ثانیه شون
آره همشونو یادم میاد ولی به جای اینکه بخندم …
اشک میشینه رو گونه ام !
چرا آهنگ ها اینطوری شدن ؟!!
چرا به جای خنده، گریه میارن به یادم ؟؟؟
چپیده بودیم توی صف…
زیر باران…..
منتظر تاکسیهای هفت تیر به پارک وی….
دختر کنار دستی ام از همان اولی که پشت سرم ایستاد
چترش را گرفت سمت من که….
شما قدتان بلندتر است آقا،
چتر را بگیرید دستتان من هم بیایم زیرش….
لبخند هم زد…..
از آن جنس لبخندهای قشنگ….
مهربان و ملیح….
دخترانه و دلبر….
چطور میتوانستم عاشقش نشوم؟
او لبخند زده بود و هوا بارانی بود….
دیگر اختیار و انتخابی وجود نداشت….
عاشق شدن یک ضرورت بود…..
یک باید !
اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم و به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق
ورزیدیم
دومین روز بارانی چطور؟ پیش بینی اش را کرده بودی چتر آورده بودی و من
غافلگیر شدم سعی می کردی من خیس نشوم و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
و سومین روز چطور؟ گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری چتر را
کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد .
و و و و چند روز پیش را چطور؟ به خاطر داری؟ که با یک چتر اضافه آمدی و
مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم
دورتر راه برویم . . .
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو
پاییز از حوالی حوصله ات که بگذرد ...
من زرد می شوم ...
و تا کفش های رفتنت جفت می شود ...
غریب می مانم ...
و نیلوفرانه دوستت دارم ...
نه مثل مردمی که عشق را از روی غریزه نشخوار می کنند ...
من درست مثل خودم ...
هنوز و همیشه ...
دوستت دارم ...
می خواهم از تو بنویسم برای تو که در تمام لحظاتم وجود داری ...
خنده هایم برای توست با تو بودن مرا شاد می کند ...
و بی تو بودن مرا گریان ...
تو با من هستی در حالی که در کنارم نیستی ...
تو با منی چون در قلب منی ، قلبم را با دنیا عوض نمی کنم ...
چون تو در آنی و من تنها تو را دوست دارم ...
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم.
تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.
پس ازِ یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی وحسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت و من بعد از عبور تلخ و غمگینت حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمی دانم چرا رفتی؟
نمی دانم چرا ، شاید خطا کردم
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا ، تا کی ، برای چه ،
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید
نمی دانم چرا ؟ شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم…!!.
خدایاشبیه بادکنکی شده ام
ازبغضهایی که به اجبار فرو داده ام…
التماست میکنم…
فقط یک سوزن!
تکه تکه شدنم باخودم…
و را قسم به شب پر ستاره،
تو را قسم به دل پاره پاره،
تو را قسم به شهاب گریزان،
تو را قسم به لحظه های برگ ریزان، تو را قسم به نگاه معصوم کودک، تو را قسم به شکوه باز شدن غنچه های پر امید،
تو را قسم به اشک توبه، تو را قسم به ستاره های دل انگیز،
تو را قسم به دعای مادر!
چنان ذکرت را بر زبانم جاری کن..وچنان مهرت را در دلم جا کن
که حتی در بستر بیماری و در زمان گفتن هر آنچه که نمی دانم،
فقط نام تو بر زبانم باشد..دوستت دارم ..دوستم بدار
بگذار چنان در روح و افکارم رخنه کنی
که هیچ تارو پودی از من بدون تو شکوفا نگردد.
چنان در درون روحم باش تا هر گام و حرکتی از من بوی خدا بدهد
من دیوانه نیستم فقط کمی تنهایم
همین!
چرا نگاه می کنی؟
تنها ندیده ای؟
به من نخند
من هم روزگاری عزیز دل کسی بودم…
بـا تـو بـودن را تـصـویـر کـردم . . .
بـی تـو بـــودن را، تـجـربـه!
ایـن بـود سهـــم مــــن از رویـا تـا واقـعـیـت . . . !!!
پـیـنـوکـیــو کــجـــایــی ؟ یـــادت بــخـیـــر . . .
ایـنــجــا هـــر روز دمــــاغ هـــا کــوچـکــتــر مــی شـــود و دروغ هـــا بــزرگـتر !
باران بند آمد ...
ولی نبودن تو همچنان می بارد ...
باران بند آمد ...
ولی دوست داشتن تو بند نمی آید ...
امشب همه چیز روبه راه است
همه چیز آرام…آرام…باورت می شود؟
دیگر یاد گرفته ام شبها بخوابم"با یاد تو"
تو نگرانم نشو
همه چیز را یاد گرفته ام!
راه رفتن در این دنیا را هم بدون تو یاد گرفته ام!
یاد گرفته ام که چگونه بی صدا گریه کنم
یاد گرفته ام که هق هق گریه هایم را با بالشم ….بی صدا کنم
تو نگرانم نشو همه چیز را یاد گرفته ام!
یاد گرفته ام چگونه با تو باشم بی آنکه تو باشی
یاد گرفته ام…نفس بکشم بدون تو…و به یادتو
یاد گرفته ام که بی تو بخندم
یاد گرفته ام بی تو گریه کنم…و بدون شانه هایت…
یاد گرفته ام…که دیگر عاشق نشوم به غیر تو!
یاد گرفته ام که دیگر دل به کسی نبندم
و مهم تر از همه
یاد گرفته ام که با یادت زنده باشم
اما هنوز یک چیز هست…
که یاد نگرفته ام…
که چگونه……!
برای همیشه خاطراتت را از صفحه ی دلم پاک کنم
و نمی خواهم که هیچ وقت یاد بگیرم…
تو نگرانم نشو
میخواهم برایت تنهایی را معنی کنم ...
در ساحل کنار جاده نشسته ای ...
هوای سرد ...
صدای باد ...
دست می سوزد با سیگار و تو نمیفهمی ...
به خودت می آیی ...
یادت می آید دیگر نه کسی است ...
که از پشت بغلت کند ...
نه دستی که شانه هایت را بگیرد ...
و نه صدایی که قشنگ تر از باد باشد ...
تنهایی یعنی این ...
گاهی که خیلی غمگین میشوم
گریه نمیکنم
فقط لبخندی کش دار و تلخ به گذر زمان و مختصات مکان حواله میدهم
و بی مهابا پاهایم را تکان میدهم
و خیره به دیوار سفید همیشگیِ روبه رویم میشوم
و پوست لبم را می کنم تا خون بیاید
و موهایم را دور انگشتانم حلقه میکنم
و کنج اتاق می شود خلوتگاهم !
گاهی که خیلی غمگین میشوم
خودم را نوازش می کنم در اوج تنهایی
و خود را در آغوشِ خود رها میکنم
دستانم را لمس میکنم تا بدانم که هستم
و فراموش نشده ام
نمرده ام !
گاهی که خیلی غمگین میشوم
مدتها خود را در آینه مینگرم !
امشب از آن گاهی هاست …
تو هم بالاخره یه روز مرا در اغوش می گیری…
نه خودم رو بلکه عکسم رو که یک ربان مشکی کنارش خورده ….
و زیرش نوشته ۷ روز گذشت………..
رسم این شهر عجیب است بیا برگردیم
قصد این قوم فریب است بیا برگردیم
آنکه یک روز دل به نگاهش دادیم
خنده اش سرد و غریب است بیا برگردیم
عشق بازیچه شهر است ولی در ده ما
دختر عشق نجیب است بیا برگردیم
سهم من از عشق ...
به همین سادگی ست ...
نشستن میان بغض لحظه ها ...
با چشم هایی ...
درگیر یک دوردست ...
چقدر به خــــودم دروغــــــکی می گفتم…
الان هر جا باشه واسم [دلــــــ♥ــــــتنگه] …
به آخر خط رسیده بودم…
باید بهش ثابت میکردم دوستش دارم…
خیلی عصبانی بودم..
گفت:اگه دوستم داری رگتو بزن…
گفتم مرگ و زندگی دست خداست…
گفت:دیدی دوستم نداری؟
خیلی بهم بر خورد تیغو برداشتم رگمو زدم…
وقتی تو آغوش گرمش جون میدادم آروم زیر لب گفت:اگه دوستم داشتی چرا تنهام گذاشتی؟
دوستت دارم به اندازه ی پلک هایی که در زمان خیال پردازی هایم
زدم و چه بسیار خیالاتی که در ذهن پروراندم . . .
یادش همه جا هست، خودش نوش شما
ای ننگ بر او مرگ بر آغوش شما
شمشیر بر آن دست، که بر گردنش است
لعنت به تنی که در کنار تنش است
دست از شب و روز گریه بردار گلم
با پای خودم می روم این بار گلم…
نفس کشیدنم بی تو محال است
بی محلی نکن به منِ عاشق . . .
دوریت از من مساوی است با
مرگ تدریجی یک رویا . . .
تو را من “تو” کردم
وگرنه “او” هم زیادت است
پس اینقدر برایم ،شما,شما نکن
مستم می کند خیالت وقتی بی خبر به سراغ تنهایی ام می آید و . . .
به دار می کشد غم های درون سینه ام را با مرور خاطرات قشنگت ! ! !
گاهی دلم میخواهد بروم یک گوشه بشینم …
پشتم رو بکنم به دنیا پاهام رو بغل بگیرم و بلند بلند بگم …
من دیگه بازی نمیکنم …
کاش میشد یه روزی،عاشقونه دست بزارم توی دستهات . . .
تک و تنها شونه هات شه،تکیه گاهی واسه رفع خستگی هام
تو را حس میکنم هر دم ...
که با چشمان زیبایت مرا دیوانه کردی ...
من از شوق تماشایت ...
نگاه از تو نمیگیرم ...
تو زیباتر نگاهم میکنی اینبار ...
ولی افسوس که این رویاست ...
در نبودنش ...
با سایه ام حرف می زنم ...
امروز ...
که هوای دلم ابریست ...
تنهاى تنهایم ...
بعضی آدمهــــــا یهـو میــان …
یهـو زندگیـتـــــو قشنگ میکنن …
یهـو میشن همــــــه ی دلخـوشیت ….
یهـو میشن دلیـل خنــــــده هات…
یهـو میشن دلیل نفس کشیــــدنت …
بـعــــد همینجـوری یهـو میــــــرن ….
یهـو گنـــــــــــد میـزنن بـه آرزوهــــات …
یهـو میشن دلیل همــــــــه ی غصــه هات و همـــــــه ی اشکات . .
من رویایی دارم رویای آزادی
رویای یک رقص بی وقفه از شادی
من رویایی دارم از جنس بیداری
رویای تسکین این درد تکراری
درد جهانی که از عشق تهی میشه
درد درختی که می خشکه از ریشه
درد زنایی که محکوم به آزارن
یا کودکایی که تو چرخه ی کارن
تعبیر این رویا درمون دردامه
درمون این دردا تعبیر رویامه
رویای من اینه دنیای بی کینه
دنیای بی کینه رویای من اینه
من رویایی دارم رویای رنگارنگ
رویای دنیایی سبز و بدون جنگ
من رویایی دارم که غیر ممکن نیست
دنیایی که پاکه از تابلو های ایست
دنیایی که بمب و موشک نمی سازه
موشک روی خواب کودک نمی ندازه
دنیایی که تو اون زندونا تعطیلن
آدم ها به جرم پرسش نمی میرن
کامل شده ای . . .
دیگر به تو نمیــرسد کسی !
چند واحد پاس کرده ای ؟!
چند سال برای خیانت خوانده ای ؟!
آمین……
توجه دوستان عزیز به دلیل بروز بودن وبلاگ پست های خوب رو در صفحات جداگانه وبلاگ هم به نمایش میزارم
برای سهولت در کار شما دوستان عزیز
پســــــــــــــ دوســـــــتان عزیز از صفحات جداگانه وبلاگ هم دیدن کنین////
ممنونم از حمایت شما عزیزان
تعداد صفحات : 6
سلام به همه ی دوستان گلم مطالب این وبلاگ همش لاو هستش امیدوارم که خوشتون بیاد فقط خواهشم اینه برای بهتر شدن و پیشرفت خوب این وبلاگ نظر یادتون نره منو از نظر خودتون مطلع کنین واقعا از همتون ممنونم امیدوارم که لحظات خوبی رو در وبلاگ من سپــری کنین
دوســــــــــــــــــتدار همتـــــــــــــــــــــــــــــون
حمیــــــــــــــــــد
ممنــــــــــــــونم از همــــــــــه
___________$$$$$$
______$$$$$$__$$$$$$$$__$$
____$$____$$$$__$$$$__$$$$
__$$______$$$$$$__$$$$$$$$
__$$____$$$$$$$$__$$$$$$
__$$$$$$$$$$$$$$__$$$$$$$$
$$__$$$$$$$$$$__$$__$$$$$$
$$$$__$$$$$$__$$__$$$$
__$$$$______$$$$$$$$$$
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$_$
_$$$$$$$$__$$$$$$$$$__$$$
__$$$$$$___$$$$$$$_ $$$$
___$$$$_____________`$$$
___________________ $$
__________________`$$`
________________$$`
_____$$$$$$$$$$
___$$$$$$$$$$
_$$$$____$$_$`
$$$$$__$$___$$___$$$$
$$$$$$$______`$$_$$$$$$
$$$$__________$$$_____$
$$___________` $$____$$
_____$$$_____$$`___$$$$
___$$$$$$___$$__$$$$$$
__$$$$$$$$_$$_$$___$$$
_$$$____$$$$_$$__$$$$
__$$_____$$_$$$$$$$
___$______`$$
___________$$
____________$$`
___________`$$
__________$$
_________$$
________$$